طمع
جبران خلیل جبران می نویسد:
در سفری که به دور دنیا داشتم در جزیره ای لم یزرع به موجود هولناکی برخوردم که سری همچون سر انسان و سم های آهنین داشت. آن موجود هولناک بی انقطاع زمین را می خورد و آب دریا را می آشامید. مدتی طولانی به تماشا ایستادم. سپس نزدیک شده و پرسیدم:
- ایا هنوز سیر نشده ای؟ آیا شکم تو چاه ویل است و گرسنگی و تشنگی ات را پایانی نیست؟
موجود هولناک در جواب من گفت:
- چرا، چرا به راستی که سیر شده ام، بلکه کارم از سیری گذشته و از خوردن و آشامیدن به درد آمده ام، اما وحشت من از این است که تا فردا زمینی برای خوردن و دریایی برای آشامیدن باقی نماند.
سلام داشتم وبلاگها رو بازديد ميکردم به وبلاگ شما رسيدم راستش دلم نمي خواد برم و هميشه هم بهت سر بزنم اميدوارم يک رابطه متقابل داشته باشيم فعلا باي
[گل] خوش آمدی حنانه جان
جالب بود .[دست] یه رفیق داریم وقتی هنوز پرتغالهای فرودگاه توحید نرسیده بود اونا رو می چید . می گفت پریود بعدی بیام سر کار چیزیش نمی مونه !! کسی که حقوقش بیشتر از یک میلیون تومنه . دلم برای این جور آدما می سوزه .